دارد چه بر سرم می آید چشمانم را بسته ام و گذاشته ام ثانیه ها لحظه هایم را
اعدام کنند در برابر روزها خسته تر از آنم كه حرفے بزنم یا شاید فریادے از
سر سكوت تنهایے هر روزه ام پر رنگتر از همیشه گذشته را به رخ دلتنگے
كهنه مے كشد اینجا کسے نیست براے شكستن روزه سكوت یارے ام كند وقتے
دلم تو را مے خواهد وقتی امید دیدنت از طولانے ترین یاس ها هم طولانے تر
مے شود خیال بودنت را هم نمی خواهم وقتے دستانم را رها مے کنم و نیستے
تا آنها را بگیرے باورم مے شود این منم كه نیستم نه تو
شاید وقتے بروم همه ے چیز هایــــــــــے که باید بیایند بیایند
روزه ,طولانے ,مے ,تو ,سرم ,دیدنت ,دارد چه ,سرم می ,طولانے ترمے ,ها هم طولانے ,یاس ها هم
درباره این سایت